دلبندم محمد حسيندلبندم محمد حسين، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نوگل باغ زندگیم

خیال کن که غزالم

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد / جدا زدامن مادر، به دام دانه بیفتد ز نازکی ز ندامت، ز بیم صبح قیامت / بدان نشان که شنیدی، سری به شانه بیفتد به کارآنکه برون ازبهشت گشته عجب نیست / که در جهنم غربت، به یاد خانه بیفتد نشان گرفته دلم را، کمان ابروی ماهی / خدای را که مبادا، دل از نشانه بیفتد دلم به کشتی کربت، به طوف لجه غربت/ چو از کرانه ی تربت، به بیکرانه بیفتد شوم چو ابر بهاران، ز جوش اشک چو باران / که دانه دانه برآید، که دانه دانه بیفتد جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانی / همه سکندر و دارا، کزین فسانه بیفتد خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو / بیا که آتش صیاد، از زبانه بیفتد الا غریب خراسان، رضا مشو که بم...
22 مهر 1392

عکس - ده تا یازده ماهگی

همه بود و نبودم، پسرم شیرین زبونم این روزها که قشنگترین خاطرات را برایم میسازی بسیار بازیگوش و پر انرژی هستیییییییییییی. حدیث زیبایی از مولامون حضرت امام کاظم علیه السلم خواندم که: خوب است بچه در کودکی بازی گوش باشد تا در بزرگ سالی بردبار گردد، وشایسته نیست که جز این باشد. (کافی-ج6) این کلام امام صبر مادری را که هر از گاه سر میرود فروکش میکند... خدا رو شکر که شما در کودکی مصداق سخن امام هستی، که انشاالله این روزها را شاهانه سروری میکنی به امید اینکه در بزرگسالی هم همانگونه باشی که حضرت فرمودند... بالاخره این ماه دو تا دندون در ده ماه و بیست روزگی و دو تا دیگه هم چند روز بعدش خودنمایی کردن. خیلی اذیت شدی پسرخوبم...
20 مهر 1392

عکس - نه تا ده ماهگی

   بالندگی پسر نازنین ما در این روزها که نم نمک بوی میلاد یک سالگی اش می آید: با دستان کوچکت، الله اکبر میکنی، بوس میفرستی، بای بای میکنی، گل یا پوچ یاد گرفتی، هر کس و هر چیز را که میشناسی با انگشت اشاره نشان میدهی و.... از همه دلنشین تر یاد گرفتی برای سلامتی امام مهربانت صدقه می اندازی... الهی فدای بزرگ شدنت... این لباس سوغات دایی امیرعلی بود از کربلا، خوش به سعادتش سفر دو روزه ی تعطیلات عید فطر به شهرستانک به همراه خاله مهروز و عمو هادی ، که بسیار خوش گذشت این ماشین ها واسه طفولیت بابا امین جان بوده ها!!! عاشق این دلبری های شبانه ام... بعضی شب ها قبل از خواب در اوج خستگی انقدر با...
1 مهر 1392
1